قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 7 ماه و 28 روز تو دل مامانشه

علاقه مند

دانلود آهنگ شطرنج از داریوش این همه تغییر منو اذیت میکرد اما بازم گذاشتم ادامه بده. بعد از مدتی براي اینکه زندگیمو سروسامون بدم، براي اینکه شیوا رو به زندگیمون پایبند و علاقمند کنم، از شیوا خواستم بچه دار بشیم. یادم نمیره چه دعوایی راه انداخت، چه قشقرقی به پا کرد، میگفت تازه یک سال و نیم از زندگیمون گذشته، هنوز زوده. خیلی منتشو کشیدم تا تونستم راضیش کنم، انواع و اقسام وعده هارو بهش دادم تا بتونم با خودم همراهش کنم. با دیدن چشماي قرمزش ترسیدم، با کمی مکث نزدیکش رفتم، کنارش روي تخت نشستم، نیم نگاهی بهم انداخت و چشماشو به دیوار روبروش دوخت: هر روز و هرماه به امید داشتن یه بچه بودم، به امید باردار شدن شیوا، اما وقتی یه مدت گذشت، وقتی چندماهی از تصمیممون براي بچه دار شدن گذشت، شک کردیم. نفسشو پردرد بیرون داد: آزمایش دادیم، مشکل از من بود، چندین و چندبار آزمایشو تکرار کردم اما بازم همون نتیجه، من عقیم بودم، من نمیتونستم بچه دار بشم. با اینکه چندین بار شنیده بودم آریا عقیمه، اما شنیدن این حرف از زبون خودش، شوك زدم کرد. آریا زیر چشمی به قیافه ي گرفته ي من نگاه کرد: خیلی ترحم انگیزم؟ به سرعت سرمو به دوطرف تکون دادم، زبونم بند اومده بود، فکرشو نمیکردم چنین سرنوشتی داشته باشه. نمیدونم چرا اون کوفتی که ازش مینوشید تمومی نداشت: خداي مهربونی که تو می پرستیش نخواست بهم بچه بده، نخواست که زندگیمو سروسامون بدم. شیوا با شنیدن این نتیجه، موضع عوض کرد، میگفت بچه میخواد، میگفت یکی هم خون خودش میخواد. هر روز به بهونه هاي مختلف از خونه بیرون میرفت و دیروقت برمیگشت. به بهونه هاي مختلف مهمونی میگرفت، یه بار به بهونه ي تولدش، یه بار به بهونه ي تولدم، یه بار سالگرد ازدواجمون. توي هر مهمونی نسبت به مهمونی قبلی پیشرفت میکرد، هربار لباساش زننده تر میشد، می دیدم نگاه هاي معنی دار دوستام به شیوا رو، میدیدم چشمکهاي ریزي که شیوا در پاسخ به اونها میداد، میدیدم و دم نمیزدم. چونکه بی نهایت دوستش داشتم. هرچی میگذشت نسبت به زندگی مشترکمون سردتر میشد، خیلی تلاش کردم نگهش دارم، خیلی تلاش کردم که به خودم دلگرمش کنم اما نشد یا نخواست بشه.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 09:48 | توسط : saharngh | بازدید : 440 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام