قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 7 ماه و 28 روز تو دل مامانشه

صدای شکستن

دانلود آهنگ گرگ بیابون از داریوش صداش کشیده به نظر میرسید، شیشه ي خالی زهرماریشو به سمت دیوار پرتاب کرد،صداي شکستن شیشه، منو از جا پروند، اما آریا بی توجه ادامه داد: یه مدتی که گذشت، زمزمه هایی درگوشم شنیدم، امیر یه هشدارهایی بهم میداد اما من احمق نمیتونستم باور کنم. فریاد کشید: چطور میتونستم باور کنم، زن من، کسی که هنوزم با اون همه بی حرمتیهاش، با تموم سردیهاش دوستش داشتم هرز می پره؟ خون تو بدنم منجمد شد، ناخودآگاه هین بلندي کشیدم، حتی تصورش هم برام وحشتناك بود، هرز گشتن زنی شوهردار،گذشته از گناه بزرگش، بازي بدي با غیرت مرد بود، بدترین شکنجه اي که میشد به یک مرد داد و اونو ذره ذره کشت. رنگ آریا به کبودي میرفت، حتی نفس هم نمیکشید، ترسیدم، ترسیدم که مرور این خاطرات به زندگیش خاتمه بده، بهش نزدیکتر شدم، دستمو گذاشتم روي بازوش، سوختم، نگاهمو کشوندم به رگ گردنش که محکم میکوبید، رنگ صورتش به کبودي میزد، ترسم بیشتر شد، با عجله از جام بلند شدم، لیوانی پیداکردم، از شیر توي روشویی پر از آبش کردم. اونقدر با شتاب قدم برمیداشتم، که آب تموم دستامو خیس کرده بود، جلوي آریا زانو زدم: آریا، آریا؟ جوابی نمیشنیدم، مستاصل یه بار دیگه به صورتش نگاه کردم، حتی نفس نمیکشید. آریا آبی که به صورتم پاشیده شد، منو از مرور گذشته اي که توش گیر افتاده بودم، جدا کرد، قطرات آب از روي صورتم به سمت گردنم روان بود. چشممو به مریم دوختم، مریمی که با چشمایی نگران به من نگاه میکرد، دیگه نگاهش سرد نبود، دیگه نسبت به من بی اعتنا نبود. چقدر این نگرانی چشماي قهوه اي رو دوست داشتم. حالم بهتر شد، وقتی که اونو نگران خودم دیدم. مریم پلکی زد: حالت خوبه؟ دیگه با طعنه حرف نمیزد، دیگه زبونش تلخ نبود، با دست آبو از صورتم پاك کردم: خوبم. نفسشو بیرون داد: چرا گذشته اي رو مرور میکنی که چیزي به جز عذاب نداره؟ چقدر دلواپسیهاش برام دوست داشتنی بود، بدون اینکه بخوام حرف دلمو به زبون آوردم: چی میشد اگه شیوا یه ذره، فقط یه ذره شبیه تو بود؟


تاریخ : 18 مهر 1398 - 09:49 | توسط : saharngh | بازدید : 438 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام