قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 7 ماه و 28 روز تو دل مامانشه

ساختمون قدیمی

دانلود آهنگ خونه از داریوش بشه. حالم از خونه اي که براش درست کرده بودم به هم میخورد، تموم وسایلو شکستم، تموم تابلوهامونو شکوندم، هرچیزي که به دستم میرسید پرتاب میکردم تا کمی آروم بشم، اما نشد. جمله ي زیر لبی مریمو شنیدم: پس بگو چرا اون خونه اینقدر بهم ریخته بود. شنیدمو دلم براي فضولیش رفت، غیرممکن بود بتونم چیزیو ازش پنهان کنم: وقتی که شیوا رو از خونه بیرون کردم، وقتی که فقط من موندمو من، کم کم فکر و خیال مختلف به ذهنم هجوم آورد، همیشه چهره ي بزك کرده ي شیوا مقابل چشمام ظاهر میشد، تمرکز روي هیچ کاري نداشتم، شرکت داشت ورشکست میشد و من هیچ تمایلی براي جلوگیري از این شکست نداشتم. آرتا و امیر برام سنگ تموم گذاشتن، آرتا کار و زندگی و همسر و پسرشو رها کرده بود و به دنبال درمان افسردگی حاد من بود. امیر، هم به دنبال پرونده ي طلاق بود و هم از شهاب خواسته بود که کارهاي شرکتو برعهده بگیره و از ورشکشتگیم جلوگیري کنه. خونواده ي شیوا بعد از طلاقمون اونو طرد کردن، گفتن قباحت داره دختر طلاق گرفته توي خونه نگه داریم. نمیدونستن اصل ماجرا چیه و اینکارو کردن، حالم به هم میخوره از چنین خونواده هایی که فقط ادعاي مسلمونی دارن، خونواده ي شیوا توي تربیت دخترشون به چیزهایی اهمیت دادن که اصل نبود، متنفرم از کسایی که چنین آتیش هاي زیرخاکستري تحویل جامعه میدن. آهی که کشیدم دست خودم نبود: با شنیدن خبري دنیا روي سر منو آرتا خراب شد، آرتا اینجا مشغول پرستاري از من بود و فرزانه به خاطر تنهایی، دیر به بیمارستان رسید و بعد از به دنیا آوردن مه گل، آرتا رو تنها گذاشت. با دستام صورتمو پوشوندم: هنوزم خجالت میکشم از آرتا، هنوزم خودمو درقبال تنهایی آرتا، درقبال بی مادري مهبد و مه گل مقصر میدونم. اگه من با شیوا ازدواج نمیکردم، اگه شیوا بهم خیانت نمیکرد، این اتفاقات نمیفتاد. به شیراز رفتم و تا آخر مراسم فرزانه روي نگاه کردن به آرتا رو نداشتم. توي مدتی که من شیراز بودم، توي مدتی که نمیدونم چند ماه بود، امیر این ساختمونو ساخت، میگفت آرتا بهش سفارش کرده که نذاره به ساختمون قدیمی برگردم. بعد از چندماه که آرتا کمی آروم گرفت به خونه برگشتم، به اینجا برگشتم و خودمو غرق لذت کردم تا فراموش کنم، گذشته اي که داشتم. هر روز دختراي متنوعی دور خودم جمع میکردم تا یادم بره خیانتی که دیدم. اما هیچ کدومشون باعث نشد بی خوابیهام خوب بشه، هیچ کدومشون باعث نشد نفرت من از شیوا کمتر بشه. شیوا نه تنها باعث بدبختی من، بلکه بانی از بین رفتن آرامش و عشق


تاریخ : 18 مهر 1398 - 09:51 | توسط : saharngh | بازدید : 442 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام