قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 8 ماه و 16 روز تو دل مامانشه

دیوانگی دخترک

دانلود آهنگ انسان از داریوش اونقدر درگیر مریمو مهمونی بودم که به کل از شرکت غافل موندم. گاهی اخبارشو از شهاب میگرفتم. پروژه شرکت تابان به پایان رسیده بود و تحویلش مونده بود. سه روزي میشد که مریم از اتاقش بیرون نیومده بود. امیدوار بودم سر عقل اومده باشه، هرچند که بی عقلی ازش بعید نبود. نمیدونم چرا به فکرم خطور کرد به اتاقش برمو اوضاعشو ببینم. در بین دو اتاقو باز کردم. در همون حال گفتم: عصر قراره آرایشگر بیاد. تا اون موقع آماده... با دیدن مریم که دورتادورش پارچه هاي آبی فیروزه اي ریخته بود، حرفم تو دهنم ماسید. متوجه اومدنم شد و خنده هیستریکی کردو رو بهم گفت: لباس ندارم. حالا یا باید توي اتاقم بمونم یا یکی از لباسهاي خودمو بپوشم. تعجب جاي خودشو به خشم داد. خشم تموم وجودمو فرا گرفت. لعنتی داشت تموم برنامه هامو به هم میریخت. نباید فراموش میکردم تا این حد احمقو کله خرابه. با گامهایی محکم به طرفش رفتم. نمیدونم توي نگاهم چی دید که توي خودش جمع شد. حالت تخسی چشماش کم کم تبدیل به ترس شد. دست انداختم دوربازوشو کشیدمش بالا، نگاه ترسیدشو به زمین دوخت. گرفتمشو محکم کوبیدمش به دیوار. آخی گفتو صورتش در هم شد. چشمامو روي صورتش چرخوندم. اثري از زخم کنار لبش نبود. کشیدمش جلو و با فریاد زیر گوشش خروشیدم: دختر احمق. منو مسخره خودت کردي؟ فکر میکنی با این کارات عقب نشینی میکنم؟ آروم جواب داد: من کسیو به سخره نگرفتم. فقط نمیخوام زیر حرف زور برم. آریا باور کن نمیتونم با اون وضع بین دوستات حاضر بشم. دستمو بردم بالا تا بهش سیلی بزنم. اما میون راه مشت شد. کتک کاري تاثیري روي مریم نداشت. باید زودتر از اینها میفهمیدم. با خشم صورتشو می کاویدم دنبال راه حلی مناسب میگشتم. باید از جایی تحت فشارش میذاشتم که براش مهم باشه. مریم سکوت کرده بود، چشممو به صورتش دوختم. با دیدن لبخند کجش، ضربان قلبم به صفر رسید. این خنده ها رو کم ندیده بودم، هر بار اینجوري میخندید بلایی به سرم میومد، یه مصیبت انتظارمو میکشید.نگاهشو به چشمم دوخت: چند روز پیش امیر اومده بود شرکت.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:32 | توسط : saharngh | بازدید : 325 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام