قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 8 ماه و 15 روز تو دل مامانشه

نفس مامان

دانلود آهنگ نفس از داریوش با همون چشماي غریبش نگاهم کردو گفت: بهت التماس میکنم آریا، اصلا زنگ بزن به بابام هرچی میخواي بگو، اما مجبورم نکن اینجوري بیام. نفس عمیقی کشیدم، نباید بیشتر از این وقت تلف میکردم. هر چی بیشتر صبر میکردم، تردیدم بیشتر میشد. انتظار بیشتر منو توي دوراهی قرار میداد. باید به مقصودم میرسیدم. نباید میذاشتم با اشکاش سستم کنه. دست انداختم دور بازوشو به آرومی به سمت در بردمش: دیگه وقت تصمیم گیري گذشته، حالا مجبوري که هرچی من میگم انجام بدي. سعی کرد مقاومت کنه اما نتونست، توانی نداشت در برابر قدرت من. جیغ زد، التماس کرد و صداش توي صداي موسیقی گم شد. تقلا کرد اما من تصمیممو گرفته بودم، ضربه ي آخرو زدم: حیفه دختر به این خوشگلیو تو پستوي خونه قایم کنم؛ بیا شاید بتونی یه نفرو بعد از من براي خودت پیدا کنی. شما دخترا که بلدین، همیشه چندتا رو توي آب نمک خوابوندین. نگاهش پر از شوکش به روم دوخته شد، از این شوك زدگیش، از این بی حواسیش استفاده کردمو به جلو هلش دادم. به خودش اومد، جلوي پله ها، تموم قدرتشو بکار گرفت، انگار پاهاشو به زمین دوخته بودن، دستمو دور کمرش انداختمو با خودم همراهش کردم. به ثانیه نرسید که تموم نگاه ها به سمتمون برگشت. مریمو به دنبال خودم کشوندم، با هم از پله ها پایین میومدیم. یا بهتر بگم مریمو از پله ها پایین میاوردم. امیر بهت زده به مریم نگاه میکرد. شهاب با اولین نگاه، چشماشو گرفتو به سمت دیگه اي نگاه کرد. اما نگاه هاي پسراي جمع به روي مریم جور دیگه اي بود. نگاه هایی پراز لذت که به روي بدن مریم می تابید. یه لحظه خودمو لعنت کردم که مریمو اینجوري به نمایش گذاشتم، اما به یاد هدفم که افتادم سرعتمو بیشتر کردم. مریم هنوز درگیر حرف آخرش بودم که دیدم روبروي اون همه آدم ایستادم. من بین این همه نامحرم با چنین وضعی چیکار میکردم؟ دلم میخواست زمین دهن باز میکردو منو با خودش فرو میبرد. شده بودم بازیچه اي در دستان قدرتمند آریا، هنوز دستهاي آریا حصار من شده بود، با هر تکونی که میخوردم، فشار دستشو به روي پهلوي کبودم بیشتر میشد. سرگیجه اي که داشتم هر لحظه شدتش بیشتر میشد.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:39 | توسط : saharngh | بازدید : 315 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام