قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 8 ماه و 15 روز تو دل مامانشه

رفتار عجیب

دانلود آهنگ در این عشق بمیرید از داریوش با هر نفري که به مریم نزدیک میشد، دلم میریخت. وقتی که ناامید از کنارش بلند میشدن، دو حس متضاد داشتم. یکیشو که خوب میشناختم، حس شکست، طعم تلخ اشتباه، حسی که هربار بهم یادآوري میکرد دیدي اینبارم اشتباه میکردي؟ اما حس بعدي برام ناشناخته بود، هربار یه چیزي ته دلم تکون میخورد وقتی که مریم ردشون میکرد. یه حس خوب، یه حس شیرین، حسی که هربار قویتر میشد. مریم نمیدونم پسره با چه جرئتی اومده بودو میخواست باهام دوست بشه. اونم یکی از کسایی بود که آریا با افتخار منو بهش معرفی کرد. پس روي چه حسابی اومده بود و ازم درخواست دوستی میکرد؟ مگه نمیدونست من الان به آریا تعلق دارم. مهم نبود که قلبا باهاش مشکل داشتم. اما حداقلش این بود که شرعا همسرش بودم. از زیر چشمم میدیدم دختر پسرایی که دوبه دو با هم میرقصیدن. می دیدم نوشیدنی هاي الکلی که مثل نقل و نبات سرو میشد. آریا به همراه چندتا دختروپسر دور هم جمع شده بودنو جام بدست با هم حرف میزدن. زیبا با یه دختر هم سن خودش گوشه اي ایستاده بود. و پري که با پسري هم سن خودش میرقصید. توي این مهمونی همه شبیه هم بودن، تنها وصله ي ناجور من بودم. چرا گذاشته بودم کارم به اینجا کشیده بشه؟ چرا نتونستم مقاومت کنم؟ حالت تهوع داشتم، نمیدونم از خودم حالم بهم میخورد یا کسایی که توي این مهمونی حضور داشتن. با پایین رفتن مبل فهمیدم یه نفر دیگه اومده، این یکی چندمین نفر میشد؟ سومین یا چهارمین؟ چرا درك نمیکردن وقتی یه نفر یه گوشه نشسته و ناامیدي از سر و روش میباره، اهل معاشرت باهاشون نیست؟ کاش تنهام میزاشتن. از شدت سردرد چشمام تار میدید، از شدت درد، از عذاب وجدانی که داشتم، سرگیجه هاي وحشتناکی به سراغم اومده بود. درد شدیدي توي قلبم میپچید. فردي که کنارم نشسته بود، زیر گوشم نجوا میکرد، خودشو معرفی میکرد، ازم تعریف میکرد اما نگاه هاي پراز اشک من به آریایی بود که بدون توجه به من درحال مرگ با زیبا میرقصید. نگاه من به آریاي بی غیرتی بود که زنشو به حراج گذاشته بود.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:47 | توسط : saharngh | بازدید : 329 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام