قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 8 ماه و 15 روز تو دل مامانشه

دل نگرانی

دانلود آهنگ وقت آن شد از داریوش مشغول رقصیدن با زیبا بودم که دیدم باربد کنار مریم نشست. مضطرب شدم یا هیجان زده؟ تا به اونموقع هرکسی که سراغ مریم میرفت، کمتر از من بود. اما باربد میشه گفت هم سطح بودیم. باربد پسري مشکل پسند بود، با هر دختري دوستی نمیکرد، بیشتر به دنبال آس میگشت و شاید مریم در نظرش، اون آس بود. باربد پسر دورگه ي ایرانی و آمریکایی که پدرش دوست قدیمی بابام بود . برعکس من، چهره اي کاملا غربی داشت. چشمایی به رنگ آبی، پوستی سفید و موهاي لخت روشن. هر کسیو که هدف خودش قرار میداد، بدون استثنا میتونست با خودش همراه کنه. اونقدر جمله هاي ناب و قشنگ به زبون میاورد که همه شیفتش میشدن. مطمئن بودم مریم هم نمیتونه دربرابرش مقاومت کنه. اما نمیدونستم با اضطرابم چه کنم. اصلا براي چی دل نگران بودم؟ مگه مریم برام مهم بود؟ مگه با باربد به هدفم نزدیکتر نمیشدم؟ مگه تموم این مهمونیو براي چنین موقعیتی برپا نکرده بودم؟ پس چرا با دیدن باربد ته دلم خالی شد؟ جواب سوالام بی پاسخ بود، اما با باربد میتونستم مریمو به هم بشناسونم. مطمئنم مریمم کم میاورد در برابر اون همه تعریفی که از باربد میگشت. همه دخترا دوست دارن مورد توجه قرار بگیرن. مریم استثنا نیست. مریمم بدنبال محبت و ناز کردن میگشت بخصوص با سردیهاي همیشگی من، با تموم آزار و اذیت هایی که من به مریم کرده بودم. فقط باید یه مدت صبر میکردم، هر کسی که با باربد دوست میشد، بعد از چند روز دوستی خودشو تسلیم باربد میکرد. حالا میتونستم مریمو آزاد بذارم. زیبا تابی زد و من تونستم بهتر ببینمشون. تموم توجهش بروي اندام بی نقص مریم بود. ناخودآگاه از روي حرص پهلوي زیبا رو محکم فشردم. صداي زیبا رو شنیدم که گفت: آریا چیکار میکنی؟ اصلا معلومه حواست کجاست؟ من تموم حواسم پیش مریمو باربد بود. احساس بدي داشتم. احساس از دست دادن یه چیز باارزش. باربد که همیشه از موقعیتاش نهایت استفاده رو میکرد، سعی کرد خودشو به مریم نزدیکتر کنه. مریم جمع تر نشست. باربد یه چیزي گفت که مریم سرشو آروم آورد بالا و نگاهم کرد. اشک توي چشماش پر بود. چشماي قهوه ایش درشت تر از همیشه به نظر میرسید.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:48 | توسط : saharngh | بازدید : 316 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام