قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 8 ماه و 15 روز تو دل مامانشه

لحظه های سخت

دانلود آهنگ تو نه چنانی که منم از داریوش نفسم حبس شد. دست آزادم مشت شد. نمیدونم چرا چشم بستم تا نبینم لمس شدن موهاي مریمو. طاقت نیاوردمو لاي چشمامو باز کردم. دیدم نگاه تیز مریمو به باربد، دیدم دستی که ثابت مونده بود. چشمایی که مات مونده بود روي چشماي قهوه اي مریم. مریم بالا آوردن ناگهانی سرم دست خودم نبود، عقب کشیدن سرمم همینطور. چشمامو گشاد کرده بودمو با اخم غلیظی نگاهش میکردم. براي امشب به حد کافی کشیده بودم، بیشتر از این برام قابل تحمل نبود، بد گفتم، با لحنی تیز و تلخ گفتم: لطفا حد و حدود خودتونو رعایت کنید. به نشونه ي تسلیم دستشو بالا گرفت: ببخشید، ببخشید قصد مزاحمت و بی ادبی نداشتم بانوي محترم. آروم زمزمه کرد: حیف این چشماي زیبا نیست که از من دریغ میکردین؟ پاسخی ندادم، نگاهمو ازش گرفتم، به خودش جرئت داد، و خاك بر سر من که چنین فرصتیو براي بقیه فراهم میکردم: من باربد هستم، یکی از دوستان آریا جان، از اول مهمونی تموم حواسم پیش شما بوده، چرا بانویی به زیبایی شما باید تنها بمونه؟ دلم میخواست شما رو از تنهایی در بیارم، امیدوارم که از بی ادبی من دلخور نشین. حرف میزد. ازم تعریف میکرد. جمله هاي نابی میگفت، جمله هایی که هرکسی با شنیدنش غرق شادي میشد. جملاتی که اگر چه به تنهایی بامفهوم و عاشقانه به نظر میرسیدن، اما دلم نمیخواست از زبون این مرد بشنوم، از زبون یه نامحرم بشنوم، از زبون یه مرد اجنبی بشنوم. با هر کدومشون از خودم بیشتر متنفر میشدم، با هرکدومشون حالت تهوع من بیشتر میشد. این باربد نام نمیخواست دست از سرم برداره؟ چرا نمیرفت؟ چرا مثل اون قبلیها میدونو خالی نمیکرد؟ چرا منو با غصه هام تنها نمیذاشت؟ کاش قدرتشو داشتمو بلند میشدم و ترك میکردم این محیط خفقان آورو. اما انگار پاهامو به زمین و تنم به مبل دوخته شده بود. شاید هم ضعفم، دل دردم و اون صدایی که توي سرم میپیچید نمیذاشت تکون بخورم، صدایی که یه لحظه هم دست از سرم برنمیداشت. صداي سوتی که هر لحظه بلندتر میشد.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:49 | توسط : saharngh | بازدید : 318 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام