قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 8 ماه و 15 روز تو دل مامانشه

تعادل از دست رفته زندگی

دانلود آهنگ معشوق همینجاست از داریوش باربدو دیدم که به مریم نزدیکتر شد، و مریمی که خودشو جمع تر کرد. دستمو مشت کردم، گلاسو توي دستم فشردم، رگ گردنم محکم میزد. قلبم نامرتب میتپید. منتظر بودم. منتظر جوابی از مریم، یه جواب دلخواه. اما جواب دلخواهم چی بود؟ قبول یا رد؟ مریم فقط سري بالا انداخت. باربد نفسشو کلافه بیرون دادو باز گفت: ببین گلم ، تو براي آریا حیفی. چرا داري عمرتو اینجا هدر میدي. آریا قدر دختري مثل تو رو نمیدونه. اگه من جاي آریا بودم تو رو توي چندتا پستو قایم میکردم تا دست کسی بهت نرسه. من میدونم آریا بعد از چند صباحی از تو هم... . با صداي لرزون مریم نفسمو حبس کردم، سرتاپا گوش شدم، تموم مهمونی براي این لحظه بود: ش... شما حق ندارین ب...به آریا توهین کنید. آ... آریا شوهر منه. چرا حس میکردم مریم به سختی داره حرف میزنه؟ چرا صداش اینقدر گرفته بود؟ چرا بین حرفاش نفس کم میاورد: من نمیتونم به جز اون به کسی فک.. فکر بکنم. شما... هم بهتره وقتتونو بیشتر از این تلف نکنید. مریم باربد خواست حرفی بزنه که دستمو جلوش نگه داشتم: نمیخوام چیزي بشنوم. لطفا تنهام بذارین. باربد با نگاهی مغموم بلند شدو رفت. نفس عمیقی کشیدم. چراغا خاموش شد. آهنگ تولدت مبارك توي گوشم پیچیده شد. همه دور آریا جمع شدن. دیگه بسم بود. بیشتر از این نمیتونستم بازیچه ي دست آریا باشم. از جام بلند شدم. توي تاریکی راهمو به سمت پله ها پیدا کردم. تموم سختی ها، تموم نگاه ها، تموم دردهایی که روي قلبم نشسته بود، همه و همه باعث شده بود که دیگه نتونم تحمل کنم. ضعیف بودم، ضعیفتر شدم. پاهام قدرت تحمل وزنم رو نداشت. سرم گیج میرفت. چشمام تار میدید. چندبار نزدیک بود به زمین بخورم. چندباري با تنه هاي اطرافیان تعادلمو از دست دادم. به سختی خودمو به پله ها رسوندم. نگاهی به پله ها کردم، میتونستم ازشون بالا برم؟ میتونستم خودمو به اون بالا برسونم؟ چندتا بودن؟ خداراشکر حواس آریا به مهمونا بود، خدارو شکر پري و زیبا کنار آریا بودن، خدارو شکر که باربد نام دست از سرم برداشته بود، یه پله رو بالا رفتم، بقیه رو هم میتونستم...


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:51 | توسط : saharngh | بازدید : 337 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام