قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 8 ماه و 15 روز تو دل مامانشه

غرغرو

دانلود آهنگ سقوط از داریوش از بریدن کیک، از خوردن کیک، از عکسهاي یادگاري، حتی از شام هم چیزي نفهمیدم. کادوها باز شد، افراد بهم تبریک گفتن، اما تموم ذهنم درگیر مریم بود. باید با مریم چیکار میکردم؟ باید میزدمش به خاطر اینکه نقشمو به باد داده بود؟ یا ازش سپاسگذاري میکردم که منو به باربدو بقیه ترجیح داده بود؟ چند باري بین جمعیت دنبالش گشتمو وقتی که ندیدمش فهمیدم از غفلتم سوء استفاده کرده وبه اتاقش برگشته. باید به خاطر اینکه حرفمو گوش نداده تنبیهش میکردم؟ چرا همیشه منو توي دوراهی میگذاشت؟ باربدو دیدم که از زمانی که مریم جوابشو اینطور داده بود، با بی حوصلگی به اطراف نگاه میکردو از نوشیدنیش میخورد، چشم میگردوند، به دنبال کسی میگشت، شاید مریم. یعنی مریم اینقدر براش عزیز شده بود؟ چی توي مریم دیده بود که به آب و آتیش میزد تا داشته باشدش؟ اینقدر خودشو کوچیک کرده بود که به مریم پیشنهاد بده؟ اونم باربدي که غرورش دست کمی از من نداشت. چیزي دیده بود که من ندیده بودم؟ چی باعث شده بود که از اول مهمونی تموم حواسش پیش مریم باشه؟ مریمی که ساکتو آروم یه گوشه نشسته بودو به کسی روي خوش نشون نمیداد. **** مقابل در ایستاده بودمو با مهمونام خداحافظی میکردم. اما ذهنم ثانیه اي از مریم منحرف نمیشد. با صداي امیر به خودم اومدم: داداش همه رفتن دیگه ما هم زحمتو... سحر میون حرفش پرید و گفت: من با مریم خداحافظی نکردم، برم بالا اگه خواب نبود، باهاش خداحافظی میکنمو میام. نذاشت کسی جواب بده، نگاهمو تا پله ها باهاش همراه کردم، پله هایی که به مریم میرسید، کاش این دو نفر باقی مونده هم میرفتن تا بتونم تکلیفمو با مریم مشخص کنم. سحرناز با سکسه گفت: آریا جونم... خیلی... بهم خوش گذشت. دوباره ... تولدتو بهت تبریک میگم... با شنیدن لحن خمارش فهمیدم زیاده روي کرده، امیر دستشو دورش حلقه کرده بود تا نیفته، و با شرمساري نگاهش میکرد. با صداي جیغ سحر به هم نگاه کردیم. سحر بلند جیغ میزد: مریم...


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:52 | توسط : saharngh | بازدید : 326 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام