قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 8 ماه و 16 روز تو دل مامانشه

دوری از ذهن

دانلود آهنگ یاس پرپر از داریوش چند روزي میشد که منتظر خروج مریم از اتاقش بودم اما خبري نبود. هربار که زینب خانوم با ظرفی غذا به اتاقش میرفتو با سینی دست نخورده یا فقط چندقاشق خورده ي وعده قبلیش برمیگشت، سرزنشاي وجدانم شروع میشد. چندروزي بود که سربسته سراغ مریمو میگرفتم و هربار زینب خانومو میدیدم که اشکشو پاك میکرد. زیبا رو میدیدم که آهی میکشیدو میگفتن هر ثانیه که میگذره افسرده تر میشه. میرفتم شرکت تا نبینم اوضاعیو که من مسببش بودم. میرفتم شرکت تا فراموش کنم مریم نامی به خاطر من داره زجر میکشه. خودمو توي کار غرق میکردم تا یادم بره که چند روزه صداي مریمو نشنیدم. نگاهم به کارت دعوت روي میز بود. صادقی جشنی گرفته بود براي اتمام پروژه تابان. جشنی گرفته بودو ما رو هم دعوت کرده بود. کارتو توي دستم گرفتمو گردوندمش اما ذهنم از مریم دور نشد. نگاهی به ساعت روي دستم انداختم. بازم ساعت مریمو به دستم زده بودم. حس عجیبی به این ساعت داشتم. نزدیک 1 بود، حوصله ي بیشتر موندنو نداشتم. پالتوي کوتاهمو به تنم کردمو با دادن یه سري تذکرات به منشی از شرکت خارج شدم.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:59 | توسط : saharngh | بازدید : 330 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام