قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 8 ماه و 15 روز تو دل مامانشه

فریاد نزن

دانلود آهنگ لالایی از داریوش این دختري که فریاد میکشیدو بهم حرفاي نامربوط میزد و گریه میکرد، همون دختر با ادب اما محکم بود؟ باید آرومش میکردم، اشکاش، حالت عصبیش، ناراحتم میکرد. یه قدم بهش نزدیک شدم که چند قدم عقب رفت: جلو نیا. یه قدم دیگه برداشتم که با عصبانیت از روي آرایشش شیشه ي عطرشو برداشتو پرت کرد طرفم: بهت گفتم جلو نیا. جا خالی دادم، عطر با ضربه به دیوار کوبیده شدو بوي عطرش تموم اتاقو گرفت. تا به حال مریمو اینجوري ندیده بودم. هرچی به دستش میرسید به سمتم پرتاب میکرد و جیغ میزد: دیگه چی میخواي از جونم؟ هان؟ مگه به هدفت نرسیدي؟ مگه منو اونجور که میخواستی جلوي دوستات به نمایش نذاشتی؟ اومدي چیو ببینی؟ اومدي بدبختیمو ببینی؟ اومد جلوم ایستاد: ببین. این منم. همونی که ادعاي نجابت و ایمانش گوش فلکو کر میکرد. ببین منو. ببین چی شدم؟ به خاطر تو مجبور شدم از تموم اصولم بگذرم. راضی شدي؟ سرمو انداختم پایین. نمیخواستم شرمندگیو تو چشمام ببینه. با دست به سینم زد: چرا نگاه نمیکنی؟ ننگت میشه به زنی نگاه کنی که چند شب پیش اونو به حراج گذاشتی؟ با ناله گفت: احساس میکنم تموم گناهاي دنیا روي سرم آوار شده. تو تموم هستو نیستمو به نامحرما فروختی. شدم شبیه یه زن هرز... دستمو گذشتم دم دهنش، مریم حق نداشت به خودش توهین کنه. هیچ کس نباید مریمو کوچیک کنه، حتی خودش. وقتی که شونه هاي لرزونشو دیدم، وقتی هق هقشو شنیدم، دستمو دور شونش پیچیدمو به خودم چسبوندمش. با مشت به بدنم میکوبید. میخواستم آرومش کنم، اما راهشو نمیدونستم. فقط بهش اجازه دادم گریه کنه. فقط دستمو محکمتر کردم. فقط دست راستم به دور کمرش محکم شد. میکوبید و گریه میکرد. درمیون بازوهام میلرزید و میتابید، میخواست بیاد بیرون اما من نمیذاشتم، منی هیچ کاري نمیتونستم بکنم تا آروم بشه، میون گریه هاش حرف میزد، گله می کرد، شکایت میکرد: ازت متنفرم... همش تقصیر تو بود... خدایا غلط کردم


تاریخ : 18 مهر 1398 - 05:00 | توسط : saharngh | بازدید : 322 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام