قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 8 ماه و 16 روز تو دل مامانشه

دخترک کوچک مو طلایی

دانلود آهنگ نازنین از داریوش اشکهاي بعدي پشت سر هم سرازیر شدن، چقدر اشکاش زیاد شده بود. مریمی که همیشه مقابلم می ایستاد، مریمی که آرزوي اشکشو داشتم، حالا چقدر راحت اشک میریخت. دلم میخواست دوباره میون بازوهام بگیرمش. دلم میخواست اونقدربه خودم فشارش بدم تا فاصله اي بینمون نباشه. اما نمیشد. نمیشد چونکه میدونستم وابستش میشم. پس بهتر بود که تنهاش بذارم. مریم از اون روز به بعد کسی مزاحمم نشد. کسی نیومد تا دل برام بسوزونه. زیبا نیومد تا با اشکاش، بیشتر ناراحت بشم. زینب خانوم میومدو سینی غذا رو میاورد.اما دیگه حرف نمیزد، نصیحتم نمیکرد. ومنم درعوض سعی میکردم آهشو نادیده بگیرم. تو تنهایی باخودم خلوت کردم. دلم از خودم گرفته بود. درسته آریا منو تهدید کرده بود اما منم اشتباه کرده بودم. خونوادمو به دینم ترجیح دادم. همین منو میسوزوند. کاش زمان به عقب برمیگشت. کاش میشد حوادث گذشته رو جبران کرد. ذهنم پرواز میکرد به اصفهان. اگه هستی نمیومد اصفهان. اگه محمد عصبانی نمیشد. من الان اینجا نبودم. حسرت یه دقیقه از اون روزا رو میخوردم. فکر کردمو اشک ریختم. پیش خودم تک تک لحظات مهمونیو مجسم کردمو به هق هق افتادم. روز اول فقط گریه میکردم. از همه دلگیر بودم. از همه ناراحت بودم. بیشتر از همه از آریا. اگه آریا یه ذره غیرت داشت من به اینجا نمیرسیدم. هر کاري کردم نتونستم دلمو باهاش صاف کنم. هر کاري کردم نتونستم بغض و کینه اي که نسبت بهش داشتمو دور بریزم. اعتمادم ازش سلب شده بود. با اینکه شب آخر باهام خوب رفتار کرد. اما بازم.... روز دوم از مهمونی جداشدمو ذهنمو سوق دادم به حرفاي آریا. یه گوشه نشستنو اشک ریختن فایده اي نداشت. باید خودمو میساختم. سخت بود اما غیرممکن نبود. اما قبلش باید با خدا خلوت میکردم. ازجام بلند شدم. به حمام رفتمو دوش گرفتم. موهامو خشک خشک کردمو وضو گرفتم.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 09:14 | توسط : saharngh | بازدید : 337 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام