قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 8 ماه و 15 روز تو دل مامانشه

ترسو

دانلود آهنگ ندیم از داریوش دست امیر که روي شونم نشستو فشارش داد بهم فهموند که فهمیده دردم چیه، بهم فهموند که تنها نیستم، بهم فهموند که مثل این چندسال بازم در کنارمه. نگاه برزخیمو به امیر دوختم. توي چشماش نگرانی میدیدم. فهمیده بود. حال بدمو از روي رگهاي گردنم، از روي دم و بازدمهایی که سریع شده بودن، از روي صداي ساییده شدن دندونام به روي هم فهمید. امیرآروم زمزمه کرد: داداش میخواي برگردیم خونه؟ ترسو توي چشماش میدیدم.اما ترس از چی؟ آبروریزي؟ جلوي یه مشت دوست و دشمن؟ ترس از بد شدن دوباره ي حال من؟ ترس از تکرار تموم اتفاقات گذشته؟ با جدیت جواب دادم: من خوبم. نگران نباش. دوباره نگاهم برگشت به سمت شیوا. حالا اونم به من نگاه میکرد. چشماي خمار خاکستریشو بهم دوخته بود. همون چشمایی که یه روزي تموم زندگیم بود، اما الان فقط ازش نفرت داشتم. تصویر مریم جلوي چشمام اومد. هرچی میگشتم ،هیچ شباهتی با شیواي روبروم نداشت. چطور قبلا اونو شیوا میدیدم؟ تبسم شیوا لحظه به لحظه کشیده تر میشد. به نظرم خنده هاش شبیه خنده ي شیاطین بود. شیوا دستی که به دور کمرش بودو جدا کردو به سمتمون اومد. حالا میتونستم نگاه متعجب و کنجکاو شهابو هم حس کنم. قدم به قدم به من نزدیکتر میشد و حال من لحظه به لحظه بدتر میشد. ازینکه یه روزي عاشق این ابلیس بودم از خودم حالم به هم میخورد. شیوا تبسمی کذایی صورتشو پوشوند: واي ببین کی اینجاست! آریا ارجمند عزیز. احوالات شما؟ هنوزم لحن صداش اغوا کننده بود. اما نه براي منی که طینتشو میشناختم. جوابی از طرف من و همراهام نشنید. با ناخن بلندش گوشه ي لبهاي حجیم شدشو خاروند، خوب میدونست چطور جلب توجه کنه: خیلی وقته ندیدمت.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 09:21 | توسط : saharngh | بازدید : 334 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام