قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 7 ماه و 29 روز تو دل مامانشه

فدات

دانلود آهنگ مرا به خانه ام ببر از داریوش به آرامش رسیده بودم اما هنوزم دلم با آریا صاف نشده بود. وقت ناهار رسیده بود. باید بیرون میرفتمو روبرو میشدم با تموم مشکلاتم. لباسامو با لباساي پوشیده تري عوض کردم. روبروي آینه ایستادم. براي لحظه اي از چشماي دختري که توي آینه بهم نگاه میکرد ترسیدم. انگار هیچ احساسی توش نبود. انگار سرمازده بود. بی حالی چشمامو با مدادي که توي چشمام کشیدم یه کم بهتر کردم. خیلی فاصله داشتم تا بشم همون همیشگی. سعی کردم روي لبهام لبخند بکارم اما نتیجش به هرچیزي شبیه بود به غیر از لبخند. نتونستم یا شایدم نخواستم که لبخندمو بهتر کنم. شالمو روي سرم انداختمو از اتاق بیرون اومدم. آریا روي برنجم قاشقی دیگه از خورشت قیمه ي خوشرنگ ریختم. پري و زیبا تموم تلاششونو کردن تا توجهمو به خودشون جلب کنن اما موفق نبودن. همچنان اخم در هم کشیده بودمو با غذام مشغول بودم. این دو روز طبق خواسته ي مریم هیچ کس مزاحمش نشد. انگار این جدایی یه چیزایی رو به منم فهموند. اینکه تموم حس و حالی که اونشب نسبت به مریم داشتم چیزي به جز یه عذاب وجدان نبود، که با بهتر شدن حالش کمرنگ و کمرنگ تر شد. دیگه نسبت به مریم هیچ کششی نداشتم. شاید اون احساسات مربوط به نزدیکی بیش از حدم به مریم بوده. شاید نیازهاي مردونم بوده که اینجوري خودشو نشون داده. میدونستم با عشق فرق داره. حتی عادت هم نبود. هیچی نبوده جز همون عذاب وجدان یا هرچیز دیگه اي میشه اسمشو گذاشت. صداي کشیده شدن صندلی باعث شد از فکر مریم بیرون بیام. سرمو بالا آوردم مریمو دیدم که داشت کنار زیبا می نشست. زودتر از انتظارم به جمع برگشته بود. زیبا با خوشحالی گونه ي مریمو بوسید: سلام مریم جون، بهتري؟ مریم به سردي جوابشو داد، زیبا با دیدن چهره ي یخ زده ي مریم ، ابرو تو هم کشیدو خودشو مشغول غذا کرد. پري با دیدن مریم نگاهی به من انداخت. هرازچندگاهی متوجه نگاه هاي پرکینه ي پري به مریم میشدم. تموم حواسم به مریم بود که با خونسردي خورش میکشید براي خودش. دیگه لبخند روي لبش نبود. دیگه غذاشو با اشتها نمیخورد. حتی نگاهشم همون نگاه قدیمی نبود. شایدم بهتره بگم اصلا به کسی نگاه نمیکرد. انگار که هنوز حالش خوب نشده


تاریخ : 18 مهر 1398 - 09:16 | توسط : saharngh | بازدید : 328 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

دخترک کوچک مو طلایی

دانلود آهنگ نازنین از داریوش اشکهاي بعدي پشت سر هم سرازیر شدن، چقدر اشکاش زیاد شده بود. مریمی که همیشه مقابلم می ایستاد، مریمی که آرزوي اشکشو داشتم، حالا چقدر راحت اشک میریخت. دلم میخواست دوباره میون بازوهام بگیرمش. دلم میخواست اونقدربه خودم فشارش بدم تا فاصله اي بینمون نباشه. اما نمیشد. نمیشد چونکه میدونستم وابستش میشم. پس بهتر بود که تنهاش بذارم. مریم از اون روز به بعد کسی مزاحمم نشد. کسی نیومد تا دل برام بسوزونه. زیبا نیومد تا با اشکاش، بیشتر ناراحت بشم. زینب خانوم میومدو سینی غذا رو میاورد.اما دیگه حرف نمیزد، نصیحتم نمیکرد. ومنم درعوض سعی میکردم آهشو نادیده بگیرم. تو تنهایی باخودم خلوت کردم. دلم از خودم گرفته بود. درسته آریا منو تهدید کرده بود اما منم اشتباه کرده بودم. خونوادمو به دینم ترجیح دادم. همین منو میسوزوند. کاش زمان به عقب برمیگشت. کاش میشد حوادث گذشته رو جبران کرد. ذهنم پرواز میکرد به اصفهان. اگه هستی نمیومد اصفهان. اگه محمد عصبانی نمیشد. من الان اینجا نبودم. حسرت یه دقیقه از اون روزا رو میخوردم. فکر کردمو اشک ریختم. پیش خودم تک تک لحظات مهمونیو مجسم کردمو به هق هق افتادم. روز اول فقط گریه میکردم. از همه دلگیر بودم. از همه ناراحت بودم. بیشتر از همه از آریا. اگه آریا یه ذره غیرت داشت من به اینجا نمیرسیدم. هر کاري کردم نتونستم دلمو باهاش صاف کنم. هر کاري کردم نتونستم بغض و کینه اي که نسبت بهش داشتمو دور بریزم. اعتمادم ازش سلب شده بود. با اینکه شب آخر باهام خوب رفتار کرد. اما بازم.... روز دوم از مهمونی جداشدمو ذهنمو سوق دادم به حرفاي آریا. یه گوشه نشستنو اشک ریختن فایده اي نداشت. باید خودمو میساختم. سخت بود اما غیرممکن نبود. اما قبلش باید با خدا خلوت میکردم. ازجام بلند شدم. به حمام رفتمو دوش گرفتم. موهامو خشک خشک کردمو وضو گرفتم.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 09:14 | توسط : saharngh | بازدید : 332 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

مهمونی های من

دانلود آهنگ حادثه از داریوش چونمو روي سرش گذاشتم، سیبک گلوم بالا و پایین میشد، سرشو به سینم چسبوندم، اینجوري شاید آرومتر بشیم، هم اون هم منی که حالم خراب بود، چند قدم عقب رفتم، اونم به دنبال خودم کشوندمش، دراز کشیدمو مریمم دربر گرفتم. میخواستم حسش کنم. میخواستم حسم کنه. میخواستم بهش بفهمونم منو داره، درسته اشتباه کرده بودم، درسته دیر فهمیده بودم، اما میخواستم بهش بگم که میتونه رو من حساب کنه: ششش آروم باش مریم. سعی کن فراموش کنی. اصلا انگار اتفاقی نیوفتاده. هنوزم نگهش داشته بودم، اما میدونستم اگه کمی فقط کمی دستامو شل کنم، ازم جدا میشه. میدونستم ازم فراریه. اشکایی که هنوز قفسه سینمو داغ میکرد، نشون میداد که گریه میکنه، بینیشو بالا کشیدو گفت: نمیتونم، نمیشه. شبا نمیتونم بخوابم... همش کابوس میبینم... کابوس همون آدماي توي مهمونی... ولم نمیکنن... اونجا نمیتونم فرار کنم... اونجا هیشکی نیست کمکم کنه... من با این دختر چیکار کرده بودم؟ چندبار باید به این سوال جواب میدادم؟چشم بستمو با دست روي موهاش کشیدم، نوازش گونه، چه حس خوبی داشت دستام لابلاي موهاش: مریمم تو میتونی... یه شب بود... مطمئن باش دیگه تکرار نمیشه... من نمیخوام که دیگه تکرار بشه... اینکه تو خودتو توي اتاقت حبس کنی هیچیو درست نمیکنه. باید بلند بشی. باید نشون بدي تو همون دختر محکم همیشگی هستی. باید نشون بدي که بازم میتونی با حجاب باشی. سرشو ازم جدا کرد، نگاهمم بدنبالش کشیده شد. دوست نداشتم این جداییو. با چشماي اشکیش نگاهم کرد: تو که چیزي از دست ندادي، من بودم که تموم گناهارو به جون خریدم. کاش میزاشتم به بابام زنگ بزنی و من کارم به اینجا نکشه. من بخاطر یه حماقت دینمو از دست دادم. من اعتقاد یه دخترو خراب کرده بودم، من تموم هستی یه دخترو به بدترین شکل گرفته بودم، نگاهم به دنبال اشکش میرفت: مریم مگه نمیگی خدات بخشنده است، مگه نمیگید خداتون مهربونه، پس تو میتونی از اول بسازي، هم خودتو هم اقتدار همیشگیت.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 09:13 | توسط : saharngh | بازدید : 318 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

زانو بزن

دانلود آهنگ جنگل جاری از داریوش خشونت پاکش کرد، که یه اشک دیگه راهشو پیدا کرد. با نگاهم به دنبال یه نشونه میگشتم. یه نشونه از سلامتیش. چشماي پف کرده از گریه، صورت رنگ و رو پریده، موهاي به هم ریخته، لباي لرزون، اینا نشونه هاي خوبی بودن؟ این همون مریم محکمی بود که میشناختم؟ پس چرا به این حال و روز افتاده بود؟ یعنی یه مهمونی اونو این شکلی کرده بود؟ مگه چند ساعت بی حجابی چه ایرادي داشت که مریم اینجور خودشو زجر میداد؟ بدون توجه من به گریه زاریش ادامه داد. شاید هنوز متوجه من نشده بود. ضربه اي به در زدم تا توجهش بهم جلب بشه. اما هیچ حرکتی ازش ندیدم. از بی توجهیش خونم به جوش اومد. از من چه انتظاري داشت؟ منتشو بکشم؟ خواستم سرش فریاد بزنم. خواستم مثل همیشه با کتک کارمو جلو ببرم. اما با دیدن بدن نحیف مریم،با به یاد آوردن کبودي پهلوش، منصرف شدم. تا کی باید اذیتش کنم؟ مریم به خاطر خودخواهی من این شکلی شده بود. پس چی میشد یکم نرمتر باهاش رفتار کنم؟ صداش کردم: مریم... بازهم هیچ عکس العملی. نزدیکتر رفتم. روبروش زانو زدم: شنیدم چند روزه غذا نخوردي. این چه مسخره بازیه درمیاري؟ جمله هام خوب بود؟ من شیوه ي ناز کشیدنم فراموش کردم. حتی نگاهمم نکرد. فقط سرشو به یقش چسبوند. کارم به کجا رسیده بود که باید منت یه دخترو بکشم. از من آریا بعید بود. پس چرا پا روي اصولم میگذاشتم؟به خاطر همون احترام؟ حتما همین بود. دلیل دیگه اي نمیتونست داشته باشه. دستمو به سمت چونش بردم که یهو سرشو بالا آورد.با دیدن چشماش یخ زدم. دستم روي هوا خشکید. دیگه قهوه اي چشماش درخشش نداشت. فقط دو تا گوي قهوه اي که تیره تر از همیشه به نظر میومد. پس چشماي همیشه خندونش چی شده بود؟ چرا با دیدن چشماش احساس سرما میکردم؟


تاریخ : 18 مهر 1398 - 05:00 | توسط : saharngh | بازدید : 322 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

فریاد نزن

دانلود آهنگ لالایی از داریوش این دختري که فریاد میکشیدو بهم حرفاي نامربوط میزد و گریه میکرد، همون دختر با ادب اما محکم بود؟ باید آرومش میکردم، اشکاش، حالت عصبیش، ناراحتم میکرد. یه قدم بهش نزدیک شدم که چند قدم عقب رفت: جلو نیا. یه قدم دیگه برداشتم که با عصبانیت از روي آرایشش شیشه ي عطرشو برداشتو پرت کرد طرفم: بهت گفتم جلو نیا. جا خالی دادم، عطر با ضربه به دیوار کوبیده شدو بوي عطرش تموم اتاقو گرفت. تا به حال مریمو اینجوري ندیده بودم. هرچی به دستش میرسید به سمتم پرتاب میکرد و جیغ میزد: دیگه چی میخواي از جونم؟ هان؟ مگه به هدفت نرسیدي؟ مگه منو اونجور که میخواستی جلوي دوستات به نمایش نذاشتی؟ اومدي چیو ببینی؟ اومدي بدبختیمو ببینی؟ اومد جلوم ایستاد: ببین. این منم. همونی که ادعاي نجابت و ایمانش گوش فلکو کر میکرد. ببین منو. ببین چی شدم؟ به خاطر تو مجبور شدم از تموم اصولم بگذرم. راضی شدي؟ سرمو انداختم پایین. نمیخواستم شرمندگیو تو چشمام ببینه. با دست به سینم زد: چرا نگاه نمیکنی؟ ننگت میشه به زنی نگاه کنی که چند شب پیش اونو به حراج گذاشتی؟ با ناله گفت: احساس میکنم تموم گناهاي دنیا روي سرم آوار شده. تو تموم هستو نیستمو به نامحرما فروختی. شدم شبیه یه زن هرز... دستمو گذشتم دم دهنش، مریم حق نداشت به خودش توهین کنه. هیچ کس نباید مریمو کوچیک کنه، حتی خودش. وقتی که شونه هاي لرزونشو دیدم، وقتی هق هقشو شنیدم، دستمو دور شونش پیچیدمو به خودم چسبوندمش. با مشت به بدنم میکوبید. میخواستم آرومش کنم، اما راهشو نمیدونستم. فقط بهش اجازه دادم گریه کنه. فقط دستمو محکمتر کردم. فقط دست راستم به دور کمرش محکم شد. میکوبید و گریه میکرد. درمیون بازوهام میلرزید و میتابید، میخواست بیاد بیرون اما من نمیذاشتم، منی هیچ کاري نمیتونستم بکنم تا آروم بشه، میون گریه هاش حرف میزد، گله می کرد، شکایت میکرد: ازت متنفرم... همش تقصیر تو بود... خدایا غلط کردم


تاریخ : 18 مهر 1398 - 05:00 | توسط : saharngh | بازدید : 317 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

دوری از ذهن

دانلود آهنگ یاس پرپر از داریوش چند روزي میشد که منتظر خروج مریم از اتاقش بودم اما خبري نبود. هربار که زینب خانوم با ظرفی غذا به اتاقش میرفتو با سینی دست نخورده یا فقط چندقاشق خورده ي وعده قبلیش برمیگشت، سرزنشاي وجدانم شروع میشد. چندروزي بود که سربسته سراغ مریمو میگرفتم و هربار زینب خانومو میدیدم که اشکشو پاك میکرد. زیبا رو میدیدم که آهی میکشیدو میگفتن هر ثانیه که میگذره افسرده تر میشه. میرفتم شرکت تا نبینم اوضاعیو که من مسببش بودم. میرفتم شرکت تا فراموش کنم مریم نامی به خاطر من داره زجر میکشه. خودمو توي کار غرق میکردم تا یادم بره که چند روزه صداي مریمو نشنیدم. نگاهم به کارت دعوت روي میز بود. صادقی جشنی گرفته بود براي اتمام پروژه تابان. جشنی گرفته بودو ما رو هم دعوت کرده بود. کارتو توي دستم گرفتمو گردوندمش اما ذهنم از مریم دور نشد. نگاهی به ساعت روي دستم انداختم. بازم ساعت مریمو به دستم زده بودم. حس عجیبی به این ساعت داشتم. نزدیک 1 بود، حوصله ي بیشتر موندنو نداشتم. پالتوي کوتاهمو به تنم کردمو با دادن یه سري تذکرات به منشی از شرکت خارج شدم.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:59 | توسط : saharngh | بازدید : 322 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

خسته ی خسته

دانلود آهنگ فدایی وطن از داریوش دوباره به مریم نگاه کردم. من از شناخت این دختر عاجز موندم. باید بیشتر وقت صرف شناختش میکردم. مگه شناختنش برام مهم بود؟ مگه قرار بود تا ابد برام باشه؟ کلافه دستمو لابلاي موهام بردمو کشیدمشون. من فقط به مریم یه حس احترام داشتم همینو بس. تموم فیتیله سیگارامو جمع کردمو به اتاقم رفتم. دوست نداشتم مریم بفهمه شب گذشته رو کنارش گذروندم. دوست نداشتم وقتی که بیدار شد، منو کنار خودش ببینه. غرورم بهم اجازه نمیداد، بفهمه که نگرانش شده بودم. از اتاق خارج شدم، سیگارارو ریختم توي سطل کنار تختم. به حمام رفتمو سعی کردم مریمو از فکرم خارج کنم. باید یه سرگرمی پیدا میکردم. باید از خونه بیرون میرفتم. تا فکر نکنم. تا نخوام به انتظار بیدار شدن مریم بمونم. توي اولین لحظه به یاد امیر افتادم. باهاش تماس گرفتمو بعد از چندتا سوال درمورد سلامتی مریمو وقتی که مطمئن شد مریم بهتر شده، قرار گذاشتیم بریم بیرون. مریم نمیتونستم چشمامو باز کنم. انگار که یه وزنه ي سنگین به پلکام بستن. یه یار دیگه تلاش کردمو تونستم یکم لاي پلکامو باز کنم. همه جا رو تار میدیدم. چند بار پلک زدم تا دیدم واضح تر بشه. زینب خانومو دیدم که بالاي سرم نشسته بودو اشک میریخت. با دیدن چشماي بازم، شروع کرد به حرف زدن: خداروشکر خانوم. بیدار شدین. از دیشب تا حالا خیلی نگرانتون بودم. زینب خانوم چی میگفت؟ از دیشب تا حالا؟ مغزم قفل کرده بود. کم کم یادم اومد. اون مهمونی لعنتی. اون مهموناي چندش. وقتی که به اتاقم برگشتم، همون موقع که به حموم رفتمو با همون لباس زیر دوش ایستادم. همون لحظه که ضجه زدم، جیغ زدمو صدام توي حموم و لابلاي موزیک حبس شد. همون لحظه که هرچی آب روي بدنم میریخت، نگاه هاي هرزه رو از بدنم پاك نمیکرد. همون ساعتی که اونقدر زیر آب موندم تا اثر نگاه ها بره، هم از روي بدنم هم از توي ذهنم، اما نرفت. آب سرد شد، بدنم لرزید، سرگیجم بیشتر شد، پهلوم تیر کشید، اما نگاه ها هنوزم دنبالم بود. چقدر گریه کردم، چقدر پیش خدا نالیدم، اما نگاه هاي لعنتی از روي بدنم پاك نمیشد. با همون حال از توي حموم اومدم. هر لحظه دنیا پیش چشمام تیره تر میشد، نفسم تنگ ترمی شد و دنیا میچرخید. وقتی که دیگه چیزي نفهمیدم.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:58 | توسط : saharngh | بازدید : 312 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

بی توجهی در چشمانش

دانلود آهنگ بپاخیزید از داریوش با سردرد شدید چشم باز کردم. تموم بدنم خشکیده بود. اصلا نفهمیدم کی خوابم برد. سر برگردوندمو نگاهی به مریم انداختم. هنوزم خواب بود. با کسالت از جام بلند شدم. با دست دو طرف سرمو فشار دادم، تا شاید از شدت سردردم کم بشه. نزدیکش رفتم، دستمو گذاشتم رو گونه اش. گرم شده بودو رنگش برگشته بود. نفسش منظم شده بودو خوشبختانه تب نداشت. نفسی از روي آسودگی کشیدم. آروم شدم. دیگه بیمار نبود که عذاب وجدان داشته باشم. میموند دلخوریش که اونم با گذشت زمان برطرف میشد. نیازي به عذرخواهی نبود. بود؟ نیازي به اظهار پشیمونی نبود. همین که تموم دیشبو کنارش به صبح رسوندم از سرش زیادم بود. باز هم با یادآوري نگاه ماتم زده ي باربد، خنده اي روي لبام نشست. مریم ناك اوتش کرده بود. اینکه مریم منو به اون پسره بورو وارفته ترجیح داده بود، منو سرشار از شادي کرد. اون فقط براساس تعهدش منو به اون ترجیح داده بود.کم کم لبخند از روي لبم رفت. چطور مریم هنوز به من علاقمند نشده ؟ اوایل میگفتم شاید چهره ي من دلخواهش نباشه. شاید از چهره هاي غربی رو دوست داره اما با بی محلی به باربد فهمیدم اشتباه کردم. یعنی قلبی توي سینه اش داره؟


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:57 | توسط : saharngh | بازدید : 338 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

حرص زیاد

دانلود آهنگ خاک خسته از داریوش لباسو تنش کردم، آخرین لحظه نتونستم بیخیال اون لبهاي خاموشش بشم. یه با لبام لمسشون کردم. یه راست به دستشویی رفتم. سرمو زیر آب گرفتم تا از التهاب درونیم کم کنه. از جیب شلوارم یه سیگار بیرون کشیدم، روي مبل نشستم. و چشم دوختم به مریم. اینبار جور دیگه اي میدیدمش. از شدت هوسم کم شده بود . این دختر کسی بود که تموم تلاششو کرد تا بهم ثابت کنه فقط مال منه. مال خود خودم. از اول تا حالا. از همون شب اول تا این لحظه. و اونطور که میگفت تا وقتی که توي زندگی منه، فقط متعلق به منه. اون تنفر، اون هوس، اون ناراحتی از شکستم، تبدیل شد به احترام. دود سیگارو اینبار با لذت بیشتري به ریه هام فرستادم. نگاه خمارمو به قطره هاي سرم دوختم. احترامی که فقط مختص مریم بود. احترامی که بهم می فهموند مریم با بقیه فرق داره حداقل از لحاظ ایمانش. به یاد تک تک لحظاتی که مریم براي حفظ عفتش التماس میکرد، سیگار دود کردم. به یاد تک تک نگاه هاي هرزي که روي مریم میفتاد به خودم لعنت فرستادم. به ازاي هر نفري که با مریم حرف میزد، یه سیگار توي دستم مچاله کردم. به خاطر اشکهاي مریم، دست مشت کردمو کوبیدم به روي مبل. همه ي مهمونی یه طرف، حرف باربد واقعا قلبمو به درد آورد" اگه من جاي آریا بودم تو رو توي چندتا پستو قایم میکردم تا دست کسی بهت نرسه. " هربار که به یاد حرفش می افتادم، نفس کشیدن برام سخت میشد. من واقعا بی غیرت بودم یا نفرت چشمامو کور کرده بود؟ غیرتی که همیشه براي شیوا قلمبه میشد، کجا رفته بود؟ شده بود یه سیلی؟ شده بود قدرت؟ شده بود یه اجبار براي دختري مثل مریم؟ کسی که بی گناه ترین فرد توي این ماجرا بود؟ این مهمونی براي چی بود؟ براي اثبات خودم؟ براي اثبات هرزگی شیوا؟ براي اثبات اینکه مریمم اگه آب ببینه شناگر ماهري میشه؟ میخواستم چی رو ببینم؟ اینکه مریمی که چندین ماه از خونه بیرون نرفته، اینکه مریمی که از من فقط سردي دیده، مریمی که توي تنهایی خودش غوطه ور شده، مریمی که از تماس با خونوادش منع شده، به یه نفر دیگه تمایل پیدا میکنه؟ به من خیانت میکنه؟ مثل شیوایی که با اینکه تموم عشقمو به پاش ریختم خیانت کرد؟


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:56 | توسط : saharngh | بازدید : 313 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید