قند

قند جان تا این لحظه 5 سال و 7 ماه و 28 روز تو دل مامانشه

لبخند قندونکم

دانلود آهنگ هو از داریوش باربد صداشو صاف کرد. میخواست توجه منو به خودش جلب کنه؟ یکم روي مبل جابجا شد: عزیزم، میدونم آریا همسرته، اما آریا برات موندگار نیست. ببینید اصلا از اون موقع تا حالا اومده یه سر به شما بزنه؟ همش با دخترا داره میرقصه. حرفاش تلخ بود اما حقیقت داشت. آریا کجا بود که بیاد یه ببینه یه غریبه همسرشو به عزیزم صدا میکنه؟ همسري که شوهرش تا بحال به غیر از تحقیر چیزي براش به ارمغان نیاورده. نگاه غمگینمو به آریا دوختم. این بار یه دختر دیگه باهاش مشغول بود. دختره دم گوش آریا حرف میزد و آریا هم با لبخند سر تکون میداد. یه نفر جلوم ایستاد، مانع بیشتر دیدنم شد. مانع شد بیشتر از این زجر بکشم. نگاهمو از روي پاهاي کشیده و دامن یاسی رنگش بالا بردمو رسیدم به سحر که با چشماي گرد شده نگاهم میکرد. با دیدن قیافش یه لبخند کمرنگ روي لبم نشست، شاید میتونست منو از دست مرد بی پرواي کنارم نجات بده. سحر با دیدن لبخندم با جیغ خودشو پرت کرد تو بغلمو شروع کرد به بوسیدنم: واي مریم جونم چقدر خوشگل شدي. لبهام کشیده تر شدن، حالا دیگه تنها کنار یه مرد نبودم: مریم جونم اول که دیدمت اصلا نشناختمت، دوساعته دارم فکر میکنم این خانم خوشگله کیه اینجا نشسته. اصلا باورم نمیشد دختري که همیشه با حجاب میدیدمش، چنین زیبایی داشته باشه. گفت و قلبم تیر کشید، دستی به موهاي بازم کشیدم، پس حجاب همیشگیم کجاست؟ با انگشت قطره اشکی که میخواست بچکه رو گرفتم. خدارو شکر سحر ندید، اما مرد کنار دستم؟ نمیدونم، مگه مهم بود؟ سنگینی نگاه کنار دستیمو حس کردم: ممنون عزیز دلم . به خوشگلی شما که نشدم. حرف باربد باعث شد لبخند رو لبم کمرنگ و کمرنگ تر بشه: همیشه بخندین، خنده به لبهاتون خیلی میاد. سحر با شنیدن صداي باربد به سمتش برگشت: اِ ... باربدي تو هم اینجایی؟ کی برگشتی ایران؟ باربد دست دراز شده سحرو تو دستش فشردو گفت: یکی دو روز بیشتر نیست اومدم. سحر با کنجکاوي سرشو تکون داد: تا کی میمونی؟


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:49 | توسط : saharngh | بازدید : 314 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

دل نگرانی

دانلود آهنگ وقت آن شد از داریوش مشغول رقصیدن با زیبا بودم که دیدم باربد کنار مریم نشست. مضطرب شدم یا هیجان زده؟ تا به اونموقع هرکسی که سراغ مریم میرفت، کمتر از من بود. اما باربد میشه گفت هم سطح بودیم. باربد پسري مشکل پسند بود، با هر دختري دوستی نمیکرد، بیشتر به دنبال آس میگشت و شاید مریم در نظرش، اون آس بود. باربد پسر دورگه ي ایرانی و آمریکایی که پدرش دوست قدیمی بابام بود . برعکس من، چهره اي کاملا غربی داشت. چشمایی به رنگ آبی، پوستی سفید و موهاي لخت روشن. هر کسیو که هدف خودش قرار میداد، بدون استثنا میتونست با خودش همراه کنه. اونقدر جمله هاي ناب و قشنگ به زبون میاورد که همه شیفتش میشدن. مطمئن بودم مریم هم نمیتونه دربرابرش مقاومت کنه. اما نمیدونستم با اضطرابم چه کنم. اصلا براي چی دل نگران بودم؟ مگه مریم برام مهم بود؟ مگه با باربد به هدفم نزدیکتر نمیشدم؟ مگه تموم این مهمونیو براي چنین موقعیتی برپا نکرده بودم؟ پس چرا با دیدن باربد ته دلم خالی شد؟ جواب سوالام بی پاسخ بود، اما با باربد میتونستم مریمو به هم بشناسونم. مطمئنم مریمم کم میاورد در برابر اون همه تعریفی که از باربد میگشت. همه دخترا دوست دارن مورد توجه قرار بگیرن. مریم استثنا نیست. مریمم بدنبال محبت و ناز کردن میگشت بخصوص با سردیهاي همیشگی من، با تموم آزار و اذیت هایی که من به مریم کرده بودم. فقط باید یه مدت صبر میکردم، هر کسی که با باربد دوست میشد، بعد از چند روز دوستی خودشو تسلیم باربد میکرد. حالا میتونستم مریمو آزاد بذارم. زیبا تابی زد و من تونستم بهتر ببینمشون. تموم توجهش بروي اندام بی نقص مریم بود. ناخودآگاه از روي حرص پهلوي زیبا رو محکم فشردم. صداي زیبا رو شنیدم که گفت: آریا چیکار میکنی؟ اصلا معلومه حواست کجاست؟ من تموم حواسم پیش مریمو باربد بود. احساس بدي داشتم. احساس از دست دادن یه چیز باارزش. باربد که همیشه از موقعیتاش نهایت استفاده رو میکرد، سعی کرد خودشو به مریم نزدیکتر کنه. مریم جمع تر نشست. باربد یه چیزي گفت که مریم سرشو آروم آورد بالا و نگاهم کرد. اشک توي چشماش پر بود. چشماي قهوه ایش درشت تر از همیشه به نظر میرسید.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:48 | توسط : saharngh | بازدید : 310 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

رفتار عجیب

دانلود آهنگ در این عشق بمیرید از داریوش با هر نفري که به مریم نزدیک میشد، دلم میریخت. وقتی که ناامید از کنارش بلند میشدن، دو حس متضاد داشتم. یکیشو که خوب میشناختم، حس شکست، طعم تلخ اشتباه، حسی که هربار بهم یادآوري میکرد دیدي اینبارم اشتباه میکردي؟ اما حس بعدي برام ناشناخته بود، هربار یه چیزي ته دلم تکون میخورد وقتی که مریم ردشون میکرد. یه حس خوب، یه حس شیرین، حسی که هربار قویتر میشد. مریم نمیدونم پسره با چه جرئتی اومده بودو میخواست باهام دوست بشه. اونم یکی از کسایی بود که آریا با افتخار منو بهش معرفی کرد. پس روي چه حسابی اومده بود و ازم درخواست دوستی میکرد؟ مگه نمیدونست من الان به آریا تعلق دارم. مهم نبود که قلبا باهاش مشکل داشتم. اما حداقلش این بود که شرعا همسرش بودم. از زیر چشمم میدیدم دختر پسرایی که دوبه دو با هم میرقصیدن. می دیدم نوشیدنی هاي الکلی که مثل نقل و نبات سرو میشد. آریا به همراه چندتا دختروپسر دور هم جمع شده بودنو جام بدست با هم حرف میزدن. زیبا با یه دختر هم سن خودش گوشه اي ایستاده بود. و پري که با پسري هم سن خودش میرقصید. توي این مهمونی همه شبیه هم بودن، تنها وصله ي ناجور من بودم. چرا گذاشته بودم کارم به اینجا کشیده بشه؟ چرا نتونستم مقاومت کنم؟ حالت تهوع داشتم، نمیدونم از خودم حالم بهم میخورد یا کسایی که توي این مهمونی حضور داشتن. با پایین رفتن مبل فهمیدم یه نفر دیگه اومده، این یکی چندمین نفر میشد؟ سومین یا چهارمین؟ چرا درك نمیکردن وقتی یه نفر یه گوشه نشسته و ناامیدي از سر و روش میباره، اهل معاشرت باهاشون نیست؟ کاش تنهام میزاشتن. از شدت سردرد چشمام تار میدید، از شدت درد، از عذاب وجدانی که داشتم، سرگیجه هاي وحشتناکی به سراغم اومده بود. درد شدیدي توي قلبم میپچید. فردي که کنارم نشسته بود، زیر گوشم نجوا میکرد، خودشو معرفی میکرد، ازم تعریف میکرد اما نگاه هاي پراز اشک من به آریایی بود که بدون توجه به من درحال مرگ با زیبا میرقصید. نگاه من به آریاي بی غیرتی بود که زنشو به حراج گذاشته بود.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:47 | توسط : saharngh | بازدید : 324 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

دنیای من

دانلود آهنگ آنا از داریوش امیر یه کم به اطرافش نگاه کرد، تن صداشو پایین آورد و گفت: آریا هیچ معلوم هست چه غلطی داري میکنی؟ این چه وضعیه براي مریم ساختی؟ چشم گردوندمو به جمعیتی که داشتن میرقصیدن نگاه کردم: مگه چه وضعیه؟ مریم از خداشه که اینقدر تغییر کرده. امیر از بین دندون هاي کلید شدش گفت: آریا حرف مفت نزن. قیافه ي مریم داد میزنه چقدر گریه کرده، حال بدشو میشه از صد کیلومتري فهمید، فقط بهم بگو چرا؟ به سمت مریم برگشتم، سهیلو دیدم که کنار مریم نشسته و داره باهاش حرف میزنه، انگار بازي داشت شروع میشد. اشاره اي بهش کردم: نگاه کنی میفهمی چندان هم از توفیق اجباریش ناراضی نیست. امیر رد نگاهمو گرفت: آریا میخواي بگی هنوزم تفاوت مریمو شیوا رو نفهمیدي؟ فقط فکرشو کردي اگه اون چیزي که میخواستی نشد، با مریم چیکار کنی؟ فرهاد به همراه دوست دخترش پیشمون اومد، امیر مجبور به سکوت شد، فرهاد دستشو جلو آورد: سلام آریا خان. تولدت مبارك. این قدر کم پیدایی که سالی یه بار توي تولدات میشه دیدت. دستشو محکم فشردمو جوابشو دادم، با اشارم خدمتکاري که نوشیدنی سرو میکرد، جلو اومد، یکی از گلاسهارو برداشتمو به دست فرهاد دادم، براي خالی نبودن عریضه گفتم: خوشحالم ازینکه دوباره دیدمت. معرفی نمیکنی؟ دختره از اینکه مورد توجهم قرار گرفته بود، تو ابرها سیر میکرد، دستشو جلو آوردو با ناز گفت: سیمین هستم، تبریک میگم تولدتونو. درسته با اونها حرف میزدم، اما تموم حواسم به مریم و سهیل بود. میدونستم کم کم بعضی از مهمونام به مریم تمایل پیدا میکنند. همونایی که به عمد به مهمونی دعوتشون کرده بودم، همونایی که حتی با اینکه میدونستن مریم الان همسرمنه، باز هم بهش پیشنهاد میدادن، نمونش بین اطرافیانم زیاد بود. مریم سربه زیر نشسته بود، حرفی نمیزد، نه لبخندي، نه اخمی، خنثی خنثی، حتی سرشو بالا نمیاورد. سهیل از کنار مریم بلند شدو با یکم تعلل کارتشو به سمت مریم گرفت، اما مریم همچنان مسکوت مونده بود. وقتی دید مریم محل نمیذاره، وقتی دید مریم بهش پا نمیده، دستی لابلاي موهاش کشیدو رفت پیش یه نفر دیگه.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:42 | توسط : saharngh | بازدید : 311 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

قشنگ من

دانلود آهنگ دل مرده از داریوش دلم میخواست قدرت داشتمو مهمونیو به هم میزدم، کاش میتونستم، اما چرا اینقدر ضعیف شده بودم؟ به خاطر کتکهایی که خورده بودم؟ به خاطر ضعف ناشی از گرسنگی چندروزه ام بود؟ بخاطر دردي که توي پهلوم می پیچید بود یا به خاطر نگاه هاي هرزه اي که هر لحظه حالمو بدتر میکرد؟ آریا یه لحظه هم ازم جدا نمیشد، یه جورایی منو مجبور به ایستادن کرده بود، بدون دستاي آریا من روي زمین رها میشدم، زانوهام توانایی تحمل وزنمو نداشتن. از بین جووناي هیز و بد ترکیب رد میشد و منو معرفی میکرد. واي به وقتی که نگاه هاي ناپاکشون به روي اندامم حرکت میکرد، می مردم. مرگ فقط خارج شدن روح از جسد نیست، مرگ از بین رفتن تموم آبروییه که داشتی، مرگ به حراج گذاشتن جسمو تنته. هر ثانیه، هر نگاه، هر مکثی که روي بدنم میشد، من میمردم. امیر خودشو به اریا رسوند، سعی میکرد بهم نگاه نکنه، از خجالت داشتم آب میشدم. نفس کشیدن برام سخت شده بود، شش هام قدرت دم و بازدمو از دست داده بودن، هر چی به درون ریه هام میکشیدم همه سم بود. بوي گند مشروب، بوي زننده ي الکل، بوي عطر و عرق کسایی که بی مبالات توي مهمونی جولان میدادن، براي من سم بود. امیر آروم گفت: آریا یه لحظه بیا کارت دارم. آریا نگاهی به من انداخت، پریو صدا کرد: مراقب مریم باش، نذار بره بالا. کاش تنهام میگذاشتن، کاش میزاشتن با درد خودم بمیرم. کاش اونقدر توان توي پاهام مونده بود که بتونم تا انتهاي پله ها بدوم. قبل از رفتن زیر گوشم گفت: مریم دست از پا خطا کنی، بدون در نظر گرفتن چیزي به خونوادت زنگ میزنم. پس دختر خوبی باشو از مهمونی لذت ببر. آریا با چشمم پري و مریمو دنبال میکردم. متوجه شدم مریم به زور داره خودشو روي پاهاش نگه میداره. چندباري زانوهاش لرزید، واقعا حالش بد بود؟ امیر سکوت کرده بود تا چندقدمی ازما دور بشن. وقتی مریم روي یه مبل نشست، نگاهمو ازشون گرفتمو دوختم به امیري که با سرزنش نگاهم میکرد


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:40 | توسط : saharngh | بازدید : 324 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

نفس مامان

دانلود آهنگ نفس از داریوش با همون چشماي غریبش نگاهم کردو گفت: بهت التماس میکنم آریا، اصلا زنگ بزن به بابام هرچی میخواي بگو، اما مجبورم نکن اینجوري بیام. نفس عمیقی کشیدم، نباید بیشتر از این وقت تلف میکردم. هر چی بیشتر صبر میکردم، تردیدم بیشتر میشد. انتظار بیشتر منو توي دوراهی قرار میداد. باید به مقصودم میرسیدم. نباید میذاشتم با اشکاش سستم کنه. دست انداختم دور بازوشو به آرومی به سمت در بردمش: دیگه وقت تصمیم گیري گذشته، حالا مجبوري که هرچی من میگم انجام بدي. سعی کرد مقاومت کنه اما نتونست، توانی نداشت در برابر قدرت من. جیغ زد، التماس کرد و صداش توي صداي موسیقی گم شد. تقلا کرد اما من تصمیممو گرفته بودم، ضربه ي آخرو زدم: حیفه دختر به این خوشگلیو تو پستوي خونه قایم کنم؛ بیا شاید بتونی یه نفرو بعد از من براي خودت پیدا کنی. شما دخترا که بلدین، همیشه چندتا رو توي آب نمک خوابوندین. نگاهش پر از شوکش به روم دوخته شد، از این شوك زدگیش، از این بی حواسیش استفاده کردمو به جلو هلش دادم. به خودش اومد، جلوي پله ها، تموم قدرتشو بکار گرفت، انگار پاهاشو به زمین دوخته بودن، دستمو دور کمرش انداختمو با خودم همراهش کردم. به ثانیه نرسید که تموم نگاه ها به سمتمون برگشت. مریمو به دنبال خودم کشوندم، با هم از پله ها پایین میومدیم. یا بهتر بگم مریمو از پله ها پایین میاوردم. امیر بهت زده به مریم نگاه میکرد. شهاب با اولین نگاه، چشماشو گرفتو به سمت دیگه اي نگاه کرد. اما نگاه هاي پسراي جمع به روي مریم جور دیگه اي بود. نگاه هایی پراز لذت که به روي بدن مریم می تابید. یه لحظه خودمو لعنت کردم که مریمو اینجوري به نمایش گذاشتم، اما به یاد هدفم که افتادم سرعتمو بیشتر کردم. مریم هنوز درگیر حرف آخرش بودم که دیدم روبروي اون همه آدم ایستادم. من بین این همه نامحرم با چنین وضعی چیکار میکردم؟ دلم میخواست زمین دهن باز میکردو منو با خودش فرو میبرد. شده بودم بازیچه اي در دستان قدرتمند آریا، هنوز دستهاي آریا حصار من شده بود، با هر تکونی که میخوردم، فشار دستشو به روي پهلوي کبودم بیشتر میشد. سرگیجه اي که داشتم هر لحظه شدتش بیشتر میشد.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:39 | توسط : saharngh | بازدید : 307 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

گرانی لوازم نوزاد

دانلود آهنگ شهر ما از داریوش نایستادم تا جواب امیرو بشنوم، اما نگاه کنجکاوشو به دنبال خودم حس کردم. با چند نفري که تازه اومده بودن سلام و احوالپرسی کردم، ببخشیدي گفتمو از پله ها بالا رفتم. در اتاقش باز بود. زیبا روبروش ایستاده بودو آروم باهاش حرف میزد، از مریم صدایی در نمیومد. با ورودم به اتاق زیبا سریع برگشت. لبخندي احمقانه زدو گفت: چرا تو اومدي؟ داشتیم میومدیم پایین. با اخم بهش گفتم: تو برو پایین. خودم مریمو میارم. باتردید نگاهم کردو از روبروي مریم رفت کنار. ضربان قلبم با دیدن مریم بالا رفت. این عروسکی که روبروم ایستاده بود واقعا مریم بود؟ لباسی که تنش بود خیلی بهش میومد، اندام موزونشو به خوبی نمایش میداد. سرشو پایین انداخته بودو من چشماشو نمیدیدم. زیبا هنوز ایستاده بود، با تشر بهش گفتم: چرا هنوز وایستادي برو دیگه. سریع از اتاق خارج شد. جلوتر رفتمو کاملا نزدیکش ایستادم، دست دراز کردمو موهاشو پشت گوشش فرستادم: دوباره که داري دختر بد میشی. چرا اینقدر بدقلقی میکنی؟ سرشو بالا گرفت، از چیزي که میدیدم بیشتر شوکه شدم، این مریم بود که اشکهاش از گوشه ي چشمش سرازیر میشد؟ چرا با دیدن اشکاش خوشحال نشدم؟ مگه من نمیخواستم شکستنشو ببینم؟ مگه از همون اول دیدن اشکاش برام آرزو نشده بود؟ پس چرا دلم میخواست جلوي اشکاشو بگیرم؟ پس چرا دوست نداشتم اینجور بی دفاع ببینمش؟ چرا دلم نمیخواست سرش فریاد بزنم؟ با دستم اشکشو پاك کردمو با ملایمت گفتم: دختر خوب، خیلی وقته مهمونا اومدن، ما باید بریم پایین. سرعت اشک ریختنش بیشتر شد، با گریه گفت: تو رو به مقدساتت قسم منو مجبور نکن بیام. آریا هر کاري بگی میکنم اما ازم نخواه اینجوري بیام. هر چی تو بگی، هر کاري تو بخواي میکنم، اما نمیتونم با این وضع بیام. باور کن سخته بخوام بین این همه نامحرم خودمو به نمایش بذارم. سرشو توي دستش گرفتو هق هق زد، دلم براي مظلومیتش سوخت. هیچ وقت اینقدر مستاصلو پریشون نبود. یه لحظه شک کردم، یه لحظه با خودم گفتم بی خیال تلافی، یه لحظه گفتم آریا طرفتو اشتباه انتخاب کردي، اما لعنت به این دلی که با هیچ کدوم از این دلایل آروم نمیگرفت. دستمالی از جیبم بیرون آوردمو اشکاشو پاك کردم: بسه دیگه نمیخوام چیزي بشنوم. خدارو شکر به آرایشگر سپرده بودم بهترین لوازمو برات به کار ببره، وگرنه الان اصلا قابل تحمل نبودي.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:38 | توسط : saharngh | بازدید : 303 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

فندق خوشمزه

دانلود آهنگ پیمان شکسته از داریوش اصلا خودم عوض کردم یا زیبا؟ فقط میدونم مثل آدم آهنی بی اختیاري شده بودم که دیگران برام تصمیم میگرفتند. دستمو گرفتو جلوي آینه برد، کنارم ایستاد: مریم ببین چقدر لباست بهت میاد. ببین آریا چه سلیقه ي خوبی داره. کاش ساکت میشد. کاش اینقدر حرف نمیزد. اي کاش میتونستم بگم دهنتو ببند. اي کاش میتونستم بگم من ترحم توي صداتو میفهمم. بغضم هر لحظه بزرگتر میشد، اما اشکی نبود که بریزه و راحتم کنه. زیبا دستی به روي سرم کشید و صورتمو به سمت آینه برگردوند. کاش کور بودمو نمیدیدم صورت آرایش شدمو. موهاي بلندمو شلاقی کرده بودو به دورم ریخته بود. سرویس طلاي سفید ظریفی زینت بخش گردنم بود. نگاهم به روي لباسی که به تنم کرده بودن، موند. لباس طلایی دکلته ، از جنس گیپور که روش پر بود از نگین و سنگهاي طلایی. از یه وجب بالاي زانوم آستري لباس که ساتنی طلایی بود تموم میشدو به جاش یه حریر بلند بود. حریر و گیپوري که روي هم بودنو زیبایی لباسو دو چندان میکردن. دامن لباس دنباله دار بود که روي زمین کشیده میشد. یه چاك بلند هم سمت چپ لباس بود که تا بالاي یه وجب بالاي زانوم ادامه داشت. صداي موزیک از پایین بگوش میرسید، صداي خنده هاي گاه و نیم گاهی که بلند میشد. چرا همه شاد بودن؟ فقط من اینجا بودم که باید اذیت میشدم؟ خوشی فقط براي من حرام بود؟ چی میشد اگه آریا این بار گذشت میکرد؟ پري سرشو آورد داخل اتاقو گفت: بیاین بریم همه مهمونا اومدن. زیبا دستشو گذاشت روي بازوم و هدایتم کرد به سمت در. آریا چند دقیقه یکبار نگاهم به سمت پله ها برمیگشت. امیر با خنده بهم گفت: چیه؟ خیلی چشم انتظار خانوماتی. خبریه؟ پریو دیدم که با سرعت به سمتم میاد. نزدیکم شدو توي گوشم گفت: آریا این دختره احمق، دیوونه شده نمیاد پایین. دستم مشت شد، سري تکون دادم: تو همین جا پیش مهمونا بمون، خودم ادبش میکنم. رو به امیر گفتم: یه مشکلی پیش اومده، زود برمیگردم.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:37 | توسط : saharngh | بازدید : 336 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

دختر ماهم

دانلود آهنگ شیطنت از داریوش قلب ناسالم مامانمو به روم نمیاورد. از فشار بابا سوء استفاده نمیکرد. بحث غیرت محسنو پیش نمیکشید. با تمام وجودم از آریا متنفر شدم. تک تک سلولهاي بدنم تنفرو فریاد میزد. حتی اشکامم تنهام گذاشته بودن. منو ترك کرده بودن، شاید بخاطر.... حرکت ماهرانه دست آرایشگرو روي صورتم حس میکردم. اما از درون کم کم داشتم فلج میشدم. هر بار کمی می ایستاد و با لبخند به هنرش نگاه میکرد و به خودش دست مریزادي میگفت. اما من هر لحظه بیشتر از خودم بدم میومد. کارش که تموم شد، آینه اي بدستم داد تا خودمو ببینم. تا رضایتمو اعلام کنم، اما من هیچی نمیدیدم جز بدبختی که گریبانگیرم شده بود. من چهره ي رنگ پریده و رنجور خودمو میدیدم که زیر خروارها آرایش مخفی شده بود. به خاطر استرس بود یا کتکهایی که موقع جروبحث با آریا خورده بودم، نمیدونم به خاطر کدومشون بود که عادت ماهیانم چندروزي جلو افتاد. تموم انرژیم توي بحثهاي چندروزم با آریا تحلیل رفته و امروز هم به انتها رسیده بود. وقتی دید هیچ واکنشی نشون ندادم، زیبا رو صدا زد: زیبا خانوم کارم تموم شد، بیاین ببینین خوب شده. خوشگل خانوم که چیزي نمیگن. زیبا اومد داخلو با دیدنم از حیرت جیغی کشید: واي مریم جونم چقدر تغییر کردي، چقدر خوشگل شدي. مرسی فریبا خانوم عالی شده. دستو پنجت درد نکنه. کاش زشت میشدم. کاش همون لحظه فرشته مرگ بر من نازل میشد، خواسته ي زیادي بود؟ بین دوراهی گیر کرده بودم، هر سرش نابودي من بود. نقطه ضعف دست آریا دادم، ضعفی که داشت منو به گناه میکشوند. کاش یه راهی براي خلاصی از این کار پیدا میکردم، اما هیچ راهی نبود. آریا حتی براي جلوگیري از هر حادثه ي احتمالی، زیبا رو مراقبم گذاشته بود. هزاران افسوس داشتم اما هیچ راهی به ذهنم نمیرسید. مغزم قفل کرده بود، عقلم به هیچ جایی قد نمیداد، من مونده بودم و باتلاقی که جلوي روم بود. زیبا دستمو گرفتو بلندم کرد: مریم جونم بلند شوتا کمکت کنم لباستو تنت کنی. مشخص بود خنده هاش ساختگیه: اگه بدونی آریا چه لباسی برات خریده.


تاریخ : 18 مهر 1398 - 04:36 | توسط : saharngh | بازدید : 321 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید